وبلاگ امیر سمامی

ساخت وبلاگ
امیر سمامی:#امیرسمامی#آناهیتاقسمت سومچشم هایم می سوخت .بوی بنزین موجب شده بودکه سردرد شدیدی داشته باشم ،نمیدانم چنددقیقه یا چند ساعت به خواب رفته بودم.این خواب طبیعی بود یابه دلیل تزریق یاضربه ای اتفاق افتاده بودفقط احساس سردردشدید داشتم.تاریکی اتاق که درآن چشم گشودم مرابه سمت نوری که ازلای دراتاق واردمی شد کشانده بود.سکوت همه جارافراگرفته وفقط گاهگاهی صدای پایی شنیده میشدکه ازمقابل اتاقم می گذشت.هنوزنمی دانستم کجاهستم وچرابه این مکان انتقال پیداکردم .چنددقیقه ای گذشت تااینکه صدای مردانه ای فریاد می زدو به زیردستش مدام بدوبیراه می گفت مرابه خو وبلاگ امیر سمامی...
ما را در سایت وبلاگ امیر سمامی دنبال می کنید

برچسب : داستان آناهیتا,داستان فیلم آناهیتا,داستان اسطوره آناهیتا,داستان معبد آناهیتا,داستان فیلم سینمایی آناهیتا,داستان عاشقانه آناهیتا,دانلود داستان آناهیتا,داستان من و آناهیتا, نویسنده : iamirsamamie بازدید : 291 تاريخ : پنجشنبه 18 شهريور 1395 ساعت: 15:39

نمایشنامه آرش کمانگیر.نمایشنامه عروس سنگی .نمایشنامه  دیروز .امروز .فردا.نمایشنامه گور آخر.نمایشنامه آپارتمان 123.نمایشنامه برشانه های موج.

مجموع شعر نرگسی های سپید درباران.شعر ماندگار گزیده شعر فروغ وسهراب.مترسک عاشق نکته های ناب.برسکوی موفقیت باستید روانشناسی .دختران وپسران نیک بهشت می آفرینند روانشناسی.

ویرایش مجموعه نمایشنامه مقاوت 6

وبلاگ امیر سمامی...
ما را در سایت وبلاگ امیر سمامی دنبال می کنید

برچسب : کتابهایی که اجازه چاپ ندارند,کتابهایی که مجوز چاپ ندارند,اولین کتابی که چاپ شد, نویسنده : iamirsamamie بازدید : 181 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 2:09

وبلاگ امیر سمامی...
ما را در سایت وبلاگ امیر سمامی دنبال می کنید

برچسب : گاهي ميان همهمه در ازدحام شهر, نویسنده : iamirsamamie بازدید : 166 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 2:09

#امیرسمامیآناهیتافصل اول قسمت اولغروب آن روزتابستانی هواگرگ ومیش بودوخیابانهای بلوار شلوغ از ازدحام آدم هایی که بعدازظهریک روزگرم دم کرده راپشت سر گذاشته بودندوداخل پیاده روقدم میزدند.همین کاررابرایم دشوارترمی کرد بااین همه شایداین تنهاتصمیم زندگی من بود وباید اجرا می شد .ماشین راازپارکینگ خارج کردم وبطرف مقصدحرکت کردم وقتی به مغازه ی چنددهنه ی بهرام رسیدم اتومبیل رابطریقی در عرض خیابان پارک کردم که هرگونه عبورومروری امکان پذیر نبود وازصندوق عقب ظرف بنزین رابرداشتم مقابل مغازه ایستادم.بهرام پشت میزدرحال گفتگو باتلفن بودوقتی چشمش به من افت وبلاگ امیر سمامی...
ما را در سایت وبلاگ امیر سمامی دنبال می کنید

برچسب : داستان آناهیتا,دانلود داستان آناهیتا, نویسنده : iamirsamamie بازدید : 311 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 1:39